درمانگاه

ساخت وبلاگ
درست در جایی که میخواهی بروی، کائنات درهم دست میدهند و میخواهند از رفتن باز نگهت دارند

آنجاست که باید بروی دنبال آرزوی شخصی ات

 هفته اول شروع درمانگاه یادم می اید به دکتر شهر ب زنگ زدم و گفتم دو بیمار بیشتر ندارم، امروز ۸۰ بیمار دیدم

هنوز البته درکوبیدن و دعواهای پشت در بود، هنوز البته مردم مهربان و دوست داشتنی هم بود، هنوز هم توی صف زن ها بودند، هنوز هم باکلاسهای محترم بودند، عملهایی که دوست داشتم انجام دهم و فرصتی دیگر برایشان ندارم، بیمارانی که عمیقا بابت نتوانستن انجام عملها ازشان عذرخواستم و آنها که وعده عمل اگر انشالله برگشتم دادم، امشب خواستم درگیر نشوم در مقابل بی صبرها و دادزنهای پشت در، و بی توجهدبه کودکانی که میکوبیدتد در را،خیلی هم سخت نبود

انقدر این شهر بیمار دارد که فکر کنم پزشکهای شهرهای مجاور هم درگیرشان باشند

و حس میکنم چقدر همه چیز میخواهد در اینجا نگهم دارد 

اب ساکن میگندد....باید روان بود و گذشت

ساعت از یازده شب گذشته، بیماری گردو و خیار اورده..‌‌برمیدارم، وسایل کم شخصی ام را از توی وسایل بیمارستان جدا میکنم، توی پاکت میریزم، چراغها و کولر و تلویزیون سالن انتظار را خاموش میکنم

توی فکرم چه اثری اینجا باقی گذاردم.....باز هم یاد مرگ....مردن از دنیایی....رفتن به دنیای دیگر

خدا نگهدار

 

خانوم دکتر...
ما را در سایت خانوم دکتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ims2001o بازدید : 251 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 10:30